بوف

دست نوشته ها

بوف

دست نوشته ها

سالخوردگان

از منزل که بیرون می آیم..سه پیرمرد روی نیمکت روبرو نشسته اند.همیشه هستند.یکی از یکی جالب تر.یکی با بندک های قهوه ایش مدام میخندد.یکی شلوارش را تا زیر سینه اش بالا کشیده و اخمی دلنشین دارد و سومی عینکی بزرگ دارد و یک عصا.با هم صحبت میکنند..از قهرمان بازیهاشان..از دیروزشان.

حرف امروز که می آید..سر تکان می دهند.

نظرات 2 + ارسال نظر
سپیده یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 http://javdanegi.blogsky.com

خونه نو مبارک...

خوشم اومد که تو هم توو تحریم شرکت کردی...!!!

سپیده یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 http://javdanegi.blogsky.com

می تونم برای اولین بار آرزو کنم جای اونا می بودم...

حداقل به روزگار خوش جوونی شون می نازن و افتخار می کنن!!!

ما وقتی پیر شدیم می خوایم چیکار کنیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد