بوف

دست نوشته ها

بوف

دست نوشته ها

پست شماره شش

سلام

واقعا اتفاقاتی کی طی این مدت دست به دست هم دادند تا من به اینترنت دسترسی نداشته باشم قابلیت تبدیل شدن به یک رمان جالب و پر کشش رو دارند!

فقط کافیه حوصله کنم.و تا صبح بنویسم فردا هم برم پیش ناشر!!

ناشر هم بادی به غبغب خواهد انداخت و نوشته فوق را مزخرف و غیر قابل چاپ خواهد خواند!

یاد یه حرکت مچگیرانه عالم بچگی افتادم.

روزی که انشایم را در کلاس چهارم دبستان توی کلاس خوندم،معلم معلوم الحال قریب به 2000 ایراد از نوشته ام گرفت(بگذریم که توی اون سن هیچکس همچین متنایی نمینوشت)منم با خودم گفتم بابا این معلم ما خیلی حالیشه که.

شب سراغ کتابهای قدیمی پدر رفته و یکی از داستانهای کوتاه آنتوان چخوف رو رونویسی کردم.

کتاب نایابی بود.(هست)

سرتان را درد نیاورم که معلم معلوم الحال و دانای ما از متن چخوف هم ایراد گرفت هوار تا!

درسته که هنر بی انتهاست..

اما قضاوت در مورد هنر کار هیچ بنی بشری نیست.(حرفش،حکم نهایی نیست)

هنر،ذاتا زیباست..

نظرات 10 + ارسال نظر
معراج یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:52 http://www.rapcode.blogfa.com

سلام دوستم گلم خوبی حالت چطوره میخواستم بگم به من هم سر بزن من کد نویسی اهنگ میکنم و هر اهنگی دوست داری از وبلاگم بردار
چاکرتم نیای حرومت نمیکنم

راستی از کد اهنگ رپ میخوای تو وبم ریخته

سپیده یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 http://javedanegi.blogsky.com

برگشتتون خوش و مبارک...

حقیقا که هنر زیباست...

نسیم یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 http://greensky86.blogfa.com/

ماهم یک همچین جریان مشابهی در ایام دانشگاه داشتیم! منتهی در علم انتقال حرارت و هولمن!
استاد لطف کردند از روش حل مسئله ای ایراد گرفتن! بعد که متوجه شدن اون روش حل رو هولمن ارائه داده، با کمال اعتماد به نفس فرمودند: ببینید بچه ها حتی هولمن هم اشتباه می کنه!
ایشان به روشی ایراد گرفتن که سالهاست در تمام دانشگاههای دنیا تدریش میشه!

بهناز یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 http://www.beh-naz.blogfa.com

چرا معلمای ادبیات اینجوری هستن ؟واقعا نمیفهمن هنر سلیقه ای هستش؟

یاسمن یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:10

سلام علیک برادر no body!
کجا بودی تو؟ فکر کردم قضیه فرار مغزهاست گذاشتی رفتی فرنگ
آخ گفتی معلم ادبیات... دلم هواشو کرد... آی که من چقدر دوسش دارم... مثل بابام...
حالا نه ما ناشریم نه تو نویسنده ی قهار... بنویس که جاذبه اش بگیرتمون!

توتیا یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:45 http://morghesaadat.blogfa.com

سلام
خوشحالم برگشتی...
بیکار بودیا!من که کلا انشا نمینوشتم!باورت میشه دوران ابتدایی من هرسال یه انشای واحد تو پایان ترما نوشتم؟!تازه اونم داداشم با کلی سفارش برام نوشته بود که نفهمن واسه من نیس!دوران راهنماییم که دیگه واسم انشا ننوشت من با اعتماد به نفس میرفتم پای تخته میگفتم ننوشتم!
فعلا

یاسمن دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:10 http://www.shab-ahang.blogfa.com

اوووووووووه
پس اینکه من ۳ بار یه کامنتو تایپ کردم هر سه بارش ثبت شده؟!
ای بابا پس چرا مدام اخطار میداد؟!
چه لــــــــوس!

نینا دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 http://storybride.blogfa.com/

خوبی سیاوش؟
باز این بلافا قاطی کرده بود.. نشد برات زودتر کامنت بذارم..

چرا حالا به هنر خودت میگی مزخرف؟ حیف نیست؟
تو که دست به قلم خوبی داری

علی سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 http://chera-ali.blogfa.com

اون معلمتونم دویدگی داشته!
خوشحالم که دوباره آپ کردی

مینا چهارشنبه 7 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:42

درکت می کنم
شبیه چنین اتفاقی برای منم افتاده!!
ومتاسفانه
این حکایت
همچنان باقی است!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد