عشق را
بدون بزک میخواستیم
دنیا را بدون تفنگ
روی دیوارهای سیاه
گل سرخ نقاشی کردیم
رهگذران به ما خندیدند
به ما خندیدند رهگذران
ما فقط نگاه کردیم
جادهها
دور شهر گره خورده بودند
در شهر ماندیم و پوسیدیم و خواندیم:
" قطاری که ما را از این جا نبرد
قطار نیست"
رسول یونان/من یک پسر بد بودم/۱۳۸۴
لبخند ژوکوندتیم
کجا می خوای بری بابا !
بمون مبـــــــــــــــــــــارزه کن !
مثل یه مرد !
من جایی قرار نیست برم که
کیه؟
کییییییییییه؟
ای کوفـتــــــــــــــه!
حالا هی به کامنتای من بخند... یکی طلبت
اگه بخوای اون مدلی حساب کنی بدهکار میشی که
قطار میآد نگران نباش تو ایستگاه قبلی یه نفر خودکشی کرده و باعث تاخیر قطار شده
با پای پیاده میریم...قطار هم اصلا لازم نیست
همه چیز نیاز به اندکی بزک داره....همه پذیرش واقعیت رو ندارن
ما خوبیم برادر شما خوبی خوشی سلامتی؟؟؟
قربان شما هستیم...
سبزی بیار پاک کنیم
سلام
ممنونم.
لطف دارید...
جان؟یادم نیست چی گفتم
سلام..
خوبی؟؟
مدتی نیومدم وبلاگت انگار.. هوم؟؟
:.
زیبا بود..
بله بله
بله بله..
آدم یه مدت کسی رو نبینه همینو میگه فقط؟
بله بله ؟؟؟
حالا چرا انقده عصبانی
شما که ملایم بودی