بوف

دست نوشته ها

بوف

دست نوشته ها

51

مجبور بود.مرده رو میگم.کارگری توی یکی از بنادر جنوب اگر چه خیلی سخت و طاقت فرسا بود اما خب ارزشش رو داشت.می خواست برای زنش که حدود دو سال بود ازدواج کرده بودندمثلا کم نزاره دوست داشت وقتی برمیگرده تهران جیبش پر باشه.آخه زنش یکم نساز بود.موبایل می خواست کوفت میخواست...مدام بهانه میاورد و به رخ میکشید...مرده اما بدجوری دلبسته بود مدام با خودش میگفت راست میگه دیگه خب تو که نداشتی .. خوردی زن گرفتی حالا عرق بریز ...به خودش دلگرمی هم میداد که روزهای خوشی هم در راهه و همینطوری با خودش حرف میزد و فکر میکرد.پنج ماه بود که اومده بود و سر شش ماه می خواست برگرده یک استراحتی کنه و ....خلاصه اینکه چکشها بود که میزد و عرقها بود که میریخت.حقوق ها رو که دادند معطلش نکرد{احیانا سواد درست و حسابی هم نداشت}قبلا توی تلوزیون کارگاهشون دیده بودکه طرف گل میخره و با خانوم مربوطه سوار یک بنز مشکی s class توی افق گم و گور میشن با خودش گفت حالا بنز که هیچی دیگه دسته گل رو که میتونم بخرم که.رسید تهران.تاکسی درست جلوی کوچشون ایستاد احساس دلشوره ای  عجیب و لذت بخش و ذوق زده داشت.{این جمله ایراد داره فکر کنم}.با دسته گلی که اسمشونم نمیدونست فقط به فروشنده گفته بود بهترینارو براش بزاره.پولشم از دسته اسکناس های صد تایی بیرون کشیده بود.احتمالا چیزی از کلمه سورپرایز نشنیده بود اما میخواست یک کاری توی همین مایه ها انجام بده.کلید رو انداخت و در خیلی آروم روی پاشنه چرخید و صدای معروف رو در آورد.منزل اجاره ای قدیمی .از همینا که وسطش یک حوض کوچولو هم هست و ماهی های توش زیاد عمر نمیکنن از کنارش رد شد و شش تا پله رو رفت بالا.یک جفت کتونی adidas که معلوم بودطرف با عجله درش آورده جلوی در ولو بود.گوشش را به در چوبی کهنه چسباند و صدای لعنتی قیژ قیژ تخت رو احساس کرد.همونجا نشست روی موزاییک هاعرق سردی کرده بود و به گلهایی که میخندیدند خیره بود...بقیشم بی خیال دیگه حال آدمو بهم میزنه...

نظرات 7 + ارسال نظر
مفهومات چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 22:02 http://www.88888888.blogsky.com

چنان نوشته هایت آشناست که فکر کردم....زیادی زیبا بود..مرحبا.

یاسمن پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 http://www.shab-ahang.blogfa.com

چند خط آخرو انگار تو وب قبلیت نوشتی... این کاملترش بود... دلم خیلی سوخت و تعجب هم داره... اکثرا خیانت کار آقایونه.... البته بلانسبت

شما شخصا آمار گرفتی اینو؟؟
کجا نوشته؟
کی گفته؟
ضمنا کلمه آقا رو از کنار خیانت بردار!!
کسی که خیانت می کنه به احساس که آقا نیست که! ها؟؟

سکوت باران پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 http://tararregn.blogfa.com/

سلام سیاوش

دلمان تنگ شد برای گذشته ها...


همین دیروز بود انگاری

نینا شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 http://www.storybride.blogfa.com

خب شاید پشت یه در اشتباهی وایساده بوده؟!
زیاد شده... مرد و زن نمیشناسه..

نه بابا . . .پیش خودم گریه می کرد
اما آره...مرد و زن نداره...

علی شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 http://chera-ali.blogfa.com/

بعدا میام پستاتو میخونم و دربارشون نظر میذارم

فقط خواستم بگم مرسی بابت پست پاینی

چشمات زیبا میبینه

(اعتماد به نفس در حد مرگ)

من متوجه نشدم چی گفتی
چشام زیبا میبینه؟؟

علی سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 13:53


توضیحات:

تقدیم به آدمی که فقط زیباست
پ.ن: فقط یک مخاطب داشت.



مخاطبش من بودم دیگه؟ ینی با مو بودی؟

تو خانومی مگه؟

علی دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:46 http://www.patoghema.com

چه متن تلخی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد