بوف

دست نوشته ها

بوف

دست نوشته ها

ا.احمدی

نان های سوخته
صبحانه را من آماده می کنم
گل های پژمرده را که مهمان آورده است
به کوچه می برم
نان های سوخته وآواز پرندگان را
من صبح ها به کوچه می برم
شب ها قلبم را که بزرگ شده است
در تاریکی میان ملافه های سفید
مخفی می کنم
دخترم صدای مندرس قلبم را نشنود
صبح با قلبم که بزرگ شده است
چای را دم می کنم
قلبم در بهار بزرگ شد
قلبم در تابستان مرا صدا کرد
که در پائیز و زمستان به قلبم چندان
اعتمادنکنم
می خواستند قلبم را بشکافند
اگر قلبم را می شکافتند
چهره ی همه ی زنانی که دوست داشتم
برکف سنگ های اتاق عمل
می ریخت
چهره ی زنانی که من دوست داشتم
می شکست
می دانم
اگر آن زنان
برای ملاقات من به بیمارستان می آمدند
نام شان را فاش نمی گفتند
از بیمارستان مجهول می رفتند
در انتهای خیابان بیمارستان
در آفتاب یا در باران گم می شدند
جه فرق می کرد هوا آفتابی بود یا بارانی
خاطرات من گرانبها نیست
خاطراتی که در قلب من گم شدند
در قلبم خاطراتی از
مردانی که در حادثه گم شدند نفی شدند
کودکانی که از سرما و گرسنگی در زلزله مردند
زنانی آغشته به عشق
که در کنار میز صبحانه تلف شدند .


نظرات 8 + ارسال نظر
نینا سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 http://story-bride.blogfa.com/

زن ها دو دسته اند. آنهایی که محافظت می شوند و آنهایی که نمی شوند.

دسته ی اول را با ماشین به این طرف و آن طرف می برند و سروقت از آرایشگاه، از استخر، از مدرسه، از اداره و... برمی گردانند. با تلفن حالش را می پرسند و اگر سرش درد کرد یکی هست که بگوید: "بهتر نیست کمی استراحت کنی؟"

زن های دسته دوم توی باد و باران و طوفان ساعت ها توی صف اتوبوس می ایستند و با اینکه تصمیم می گیرند به جایی که از اتوبوس از آنجا می آید نگاه نکنند ولی گردنشان بی اختیار بارها و بارها به آن سو می چرخد. تا شب سگ دو می زنند و شب کسی نیست که بگوید:" عزیزم، قرص مسکن برایت بیاورم؟"


روزشون مبارک

آره...این مدلی هم میشه دسته بندی کرد

یاسمن چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:30

روز همه ی زنهای مبارک... خصوصا زنها یا مادرانی که زحمتکشند... آنهایی که صبح با عشق فرزندانشان را با بوسه بیدار میکنند ... حتی بر آن مادرانی که صبح هم بیدار نمیشنوند مبادا پوستشان چروک شود هم مبارک...
بر مامان سیاوش خان هم مبارک

ممنوووون

مینا جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:17

تقدیم باعشق،به تمام مامانای خوب دنیا:
شیشه عطربهار،لب دیوارشکست وهواپرشده ازبوی خدا،
چه دعایی کنمت بهترازاین:
که خدادرهمه جا بازکنارت باشد.

مینا دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:31

به دلیل پشت سرگذاشتن روززن وگذشتن خرازپل وهمچنین گران شدن اجناس وتورم ،امسال روزمرد ،یوم الشک اعلام شد!!!

نه!!

سیاااوشم خوشبختم :) جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:32

خطاب به علی!!:::تو وبت نمیشه کامنت گذاشت
اگه اشتباه نکنم .. سلام راستی..آره..اگه اشتباه نکنم چند ماه پیش بهت گفتم راجع به یه قضیه ای تحقیق کن..یه کلمه بهت دادم[رضایت]اینطور که معلومه یادت رفته وگرنه جوابش توی تحقیق اون کلمه بود[چشمک]
البته جدیدا مد شده همه افتادن دنبال این قضیه[خونسرد]
چاکر علیییییییییییییییییییییییییییییییی هم هستیما...درسته که تیمت[ناخوش]روی مخ من داره رژه میره اما خب..ما دوستت داریم[گل]

نینا شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:06 http://story-bride.blogfa.com/

کجاش مشکوک بود؟

بازم نمیشه کامنت گذاشت

یاسمن سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:41

سلام سیاوش
اینجانب به روز میباشم

بابت اطلاع رسانی شما بانوی دلاور و دوست قدیمی بسیار ممنون

یاسمن چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:04

سلام
واااااااااااااای سیاوش... یعنی چطور تونستی با پای غیر مسلح بزنیش... اه... من بودم پامو قطع میکردم میذاشتم دم در... بسکه چندش و کثیف و وحشتناکن...
ولی واقعا از مارمولک وحشت دارم... یعنی وقتی میبینم به وضوح میلرزم...
وای تو رو خدا... نگو مارمولک
سیاوش.... من میترسم!!!!

آخیییییییییی...دلت میاد؟؟ یکی گرفته بودم اسمشو گذاشته بودم "فردی" خیلی باحال بود انقد با مزه بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد