نگاه کن چه فروتنانه برخاک می گسترد
آنکه نهال نازک دستانش
از عشق
خداست
و پیش عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به
یکی « آری » می میرد
نه به زخم صد خنجر،
مگر آنکه از تب وهن
دق کند.
قلعه یی عظیم
که طلسم دروازه اش
کلام کوچک دوستی است.
انکار ِ عشق را
چنین که برسرسختی پاسفت کرده ای
دشنه مگر
به آستین اندر
نهان کرده باشی.-
که عاشق
اعتراف را
چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.
نگاه کن
چه فرو تنانه بر در گاه نجابت
به خاک می شکند
رخساره ای که توفانش
مسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه برآستانه توبه خاک می افتد
آنکه در کمر گاه دریا
دست
حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه
بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آنکه مرگش
میلاد پر هیا هوی هزار شهرزاده بود.
نگاه کن..
ا.بامداد
ادامه...
قالب وبلاگتون بهتر شده، اینجوری مطالب راحت تر خونده میشه. من معتقدم بعضی ها با زور هم نمی فهمند اگر نخواهند! مگر در گور بفهمند که آن هم بعید است دیگر...
درود
به کسی نمیدم
ممنون که آمدید.
شمارشو دارما
سلام
جوش نزن سیاوش
ممنون بابت تبریک
چطوری شریک خامه ای؟؟؟ با این حرفت موافق بودم شدید شدید!
موافقم یعنی که چی هی گفتمان میزارن واسه بعضیا
آره بابا، همه چی با کتک حل میشه اصن
ایول سیستم پاسخ گویی عجب سرعتی
بعضی ها هم اصلا حرف رو نمیفهمن!!!!
قالب وبلاگتون بهتر شده، اینجوری مطالب راحت تر خونده میشه.
من معتقدم بعضی ها با زور هم نمی فهمند اگر نخواهند! مگر در گور بفهمند که آن هم بعید است دیگر...
حالا دیدی گیر هم میدن بعضی وقتا با این کلمه!
واقعن آدم رو می نمایند.
گفتمان اصولا یعنی گفت و گوی دستی!!! اونم با چاشنی زور!
گفتمان رو همونی اختراع کرد که مثلا منطق رو اختراع کرد... که صداقت رو اختراع کرد... یه جورایی کلمات کاذب البته اینجا!
به روزم قربان و منتظر حضرت آقا
عزیزم ،نه اسمتو زدی و نه آدرس..منم که نوستر آداموس نیستم.
جمله به روزم قربان رو هم البته فقط یه نفر میگه