-
the end
شنبه 12 آذرماه سال 1390 12:15
. . .
-
wrong
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 22:30
اعتماد آنجا فرو می ریزد که پاسخی به لبخندت داده نمی شود.آنجا که اشتباهات حاشا می شود و با گستاخی تمام به خودت برگشت می خورد و تو میمانی که با ده ها مدرک درون جیب وجودت وقت بگذاری و به دنبال اثبات روی یا که از آن بگذری و نادیده بگیری که البته هر دو عوارض دارد.در این لحظه فشاری به روح و روانت وارد می شود که معمولا مخفی...
-
پاورقی
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 12:44
قتل بخاطر رقیب عشقی! احمقانه ترین کار دنیا آخرین کاری که یه انسان میتونه بزاره تو لیست انجام دادن روزنامه نوشته بود دو نفر بخاطر یه دختری افتادن به جون هم یکیشون مرده!!!اون یکی هم به جرم قتل عمد اعدام کردن رفت!!! خب دست همو بگیرین برین زنگ خونه دختره رو بزنین.در رو که باز کرد ازش بپرسین کدوممون؟؟ دو حالت داریم ! حالت...
-
مورد عجیب یک رویا
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 01:57
اولین چیزی که بیاد دارم تاریکی مطلق بود.توی اون لحظه یاد حرف معلم علوم کلاس پنجم بودم که می گفت توی تاریکی جم نخورین تا مردمک باز تر بشه و نور بیشتری بهتون برسه در نتیجه بهتر میبینین.تصمیم گرفتم بهش اطمینان کنم!بله راست هم میگفت.نقطه ای روشن. آرام حرکت کردم،،هوای اطرافم خفه بود و می شد حدس زد که در یک محیط بسته قرار...
-
60
شنبه 7 آبانماه سال 1390 13:15
باران به طرز عجیبی بند نمی آید ابری سیاه و ترسناک بالای سرم ایستاده گویی که آمده تا چیزی را از این خیابان ها بشوید، امیدوارم موفق باشد چرا که همیشه عاشق باران بوده ام بی آنکه خود بداند.
-
59
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 19:17
چشمانت از پشت آن پنجره چوبی،آرشه ایست که بر سیم های روح من کشیده می شود آنجا که پاییز با برگ ریزان خود مرثیه ای برای این رویا می خواند، چرا که احساس می کنم سرنوشت، همچون قایقی سرگردان در اقیانوسی پر تلاطم به طرز بی رحمانه ای به سمتی نا معلوم پیش می رود.
-
پشت پرده دنیای ما
شنبه 16 مهرماه سال 1390 20:37
راجع به موضوعی بقدری مطالعه و تحقیق میکنی که دیگه احساس میکنی منبعی باقی نمونده ، جالب اینجاست که بعدش میشینی روی صندلی توی یه غروب زیبا به ماه نیمه هویدا خیره میشی و فکر میکنی بهش میبینی هنوز واقعا نمیدونی چی درسته چی غلطه!!! کدومشون دارن راست میگن..اصلا دارن راست میگن؟!!
-
58
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 14:03
چرا مردم ما انقدر عصبی هستن؟دقت کردید؟توی اتوبوس توی پیاده رو توی بازار و . . . همه منتظر کوچکترین بهانه، تا بتازن به طرف مقابل.کسی مفهوم عذر خواهی رو بلد نیست.خیابان ها پراست از بروسلی های جدید که با دستهای باز راه میروند و چشم میدوزند به چشم نفر روبرو. استادیوم رفتیم برای دیدن فوتبال در طول رفت و برگشت 80 تا درگیری...
-
قاضی های خود مختار لعنتی
جمعه 7 مردادماه سال 1390 21:03
به نظرم زیباترین صفتی که یه انسان میتونه داشته باشه چیزی نیست جز "فداکاری" همیشه منو تحت تاثیر قرار میده.برای آدمای فداکار احترام غیر قابل وصفی قائلم. مخصوصا اگه بعدها بفهمی که طرف چه بی سر و صدا و مردانه فداکاری کرد و رفت و هیچکس نفهمید و پشت سرش حرف زدند و بریدند و دوختند و حکم زدند و اعدام خیالی...
-
57
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 19:29
خدایا reset کن. بزن از اول،خراب شد... بچه های فال فروش پشت چراغ قرمز دو برابر شده اند. امروز دیدم که دو تایشان چطور تا کمر دورن سطل بزرگ زباله خم بودند و دیروز هم که یک زالو چطور خون میمکد و لبخندی فاتحانه بسویت رها میکند. دنیا یادم تو را فراموشش را گفته است خدایا RESET کن.
-
56
شنبه 11 تیرماه سال 1390 13:21
قناری گفت:کره ی ما کره ی قفس ها با میله های زرین و چینه دان چینی. ماهی سرخ سفره ی هفت سین اش به محیطی تعبیر کرد که هر بهار متبلور می شود. کرکس گفت:سیاره من سیاره ی بی همتایی که در آن مرگ مائده می آفریند. کوسه گفت : زمین سفره ی برکت خیز اقیانوس ها. انسان سخنی نگفت تنها او بود که جامه به تن داشت و آستین اش از اشک تر بود...
-
55
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 21:32
به نام او اینها یک جماعتند.صبح ها راس ساعت هشت در محل کار پشت میزهایشان هستند.همه شان حداقل ته ریش دارند.تسبیح دارند و انگشتر عقیق دو عدد.ساعت کار تا لحظه شنیدن اذان ظهر.حقوق و مزایا و حق ماموریت و کوفت زهر مار بدون لحظه ای تاخیر سر ماه به حساب هاشان وارد می شود.گل پسرهاشان در دانشگاه های اروپا تحصیل می کنند و بین دو...
-
54
شنبه 21 خردادماه سال 1390 12:35
موج های ساحل مثل شلاق به تخته سنگ ها می زدند،پشت سرم صخره ای بلندخودنمایی می کرد وبه نظر می رسید راه فراری ندارم.وضعیت،بحرانی به نظر می رسید.احساس کردم صدای موسیقی آشنایی به گوشم می رسد.ناگهان چشمانم را باز می کنم.هومم..این فقط یه خواب بود..اما نوای موسیقی نه.اکنون لبه ی تخت نشسته ام.بعد از ظهر جمعه است و تیک تاک...
-
diazpam 10
جمعه 20 خردادماه سال 1390 21:36
توی این دنیای مجازی گاهی اوقات نازنین هایی هم هستند که از 100 تا آدم دور و بر دنیای واقعی ،واقعی تر و آرامش بخش ترند.و تو او را احساس خواهی کرد...و کامنت هایش را هرگز پاک نمیکنی...دنیا نقاط روشن هم دارد که دلگرمت کند.خوشحالم که هستی دوست عزیز...خوشحالم..
-
ا.احمدی
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 11:13
نان های سوخته صبحانه را من آماده می کنم گل های پژمرده را که مهمان آورده است به کوچه می برم نان های سوخته وآواز پرندگان را من صبح ها به کوچه می برم شب ها قلبم را که بزرگ شده است در تاریکی میان ملافه های سفید مخفی می کنم دخترم صدای مندرس قلبم را نشنود صبح با قلبم که بزرگ شده است چای را دم می کنم قلبم در بهار بزرگ شد...
-
اینجا تهران
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 10:57
اینجا تهران... از میان آلودگی حرف میزنم، شهری که آرامش سالها قبل با چمدانش آن را ترک گفت شهری که پسر بچه فال فروش چهاراه ولیعصرش بجرم اصرار زیاد سیلی می خورد. از میان سیاهی حرف میزنم، گویی تمام فریبهای دنیا اینجا گرد هم آمده اند. اینجا در جوی آبش جنین هفت سانتی و سرنگ یافت میکنی، حریم ها دریده شدند. گاهی فکر میکنم...
-
برای تمام آنها که ندانستند
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 13:28
به نام او چقدر بد است که تو ندانی که باید می دانستی و چه ساده مسیرهای زندگیت چون ارابه ای سرگردان در چهار راه هایی بی پایان تغییر می کند و در طول مسیر تو فقط سر را به نشان تاسف تکان میدهی.لب را میگزی و تئوری بی مفهوم" قسمت این بود" را مرور میکنی بی آنکه شجاعت از دست رفته ات را باور کنی.باور کنی که امروز،...
-
53
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 08:57
مشترک مورد نظر، مورد نظر خیلی هاست! پ.ن : - مقصود از مشترک مورد نظر اینجانب نمی باشم.نه فاعل و نه مفعول. فقط جمله ،جمله جالبی بود برام.
-
باران با ما نرقص،باران با ما چه میکنی؟
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 22:00
تاکسی، داره بارون میاد .. ترافیک هم که مهیاست، همه چیز برای غوطه ور شدن در هزار توی ذهن هم. صندلی عقب پدری نشسته با بچه ی حدودا 5 سالش .. بچه میگه : - بابا، چرا برام نخریدیش؟مگه قول ندادی؟ و پدر خیره به قطرات بارون که روی شیشه سر میخوردند، سکوت کرد.
-
mini text
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1390 22:22
کتاب فارسی اول دبستان چاپ سال 1390 : "بابا برای نان جان داد "
-
اسکن چشم ها
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 20:06
مکان:"دیروز .. روبروی پروژه" نقشه های پروژه رو زدم زیر بغل و در حال فکر کردن به خزعبلات همیشگی خودم هستم. آقا؟ ببخشید برمیگردم..دختری حدودا 12 ساله با حالی پریشان..رنگش پریده و لباسهایی رنگ و رو رفته و کیفی داغون..دستاش جای زخم داشت..درد داشت..دلم تکون خورد حقیقت.. - بله؟ با کلی تته پته بالاخره گفت...
-
52
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 21:40
من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره میترسم ! دین را دوست دارم ولی از کشیش ها میترسم ! قانون را دوست دارم ولی از پاسبانها می ترسم ! عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم ! کودکان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم ! سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم ! من می ترسم، پس هستم اینچنین می گذرد روز و روزگارمن ! من روز...
-
صادق هدایت
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 22:04
"در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد و این درد ها را نمی شود به کسی اظهار کرد" **سالگرد مرگت باز از راه رسید و باز هم هوایم عوض شد.تویی که خودت را به سایه ات که روی دیوار اتاق حاصل از چراغ پیه سوز افتاده بود معرفی می کردی.و چه تا ابد جذاب و گیرا و ماندنی.
-
ماسکها و آدمها
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 07:35
چقدر خوب می شد قبل از اینکه برای دیگران نسخه بپیچیم و قضاوت کنیم بدون هیچ شناختی.پنج دقیقه توی آینه به خودمون نگاه می کردیم. چقدر خوب می شد که به اشتباهاتمون صادقانه اعتراف کنیم و باور کنیم زمین و آسمان جایشان عوض نمی شود. باور کنیم لازم نیست لبخند تصنعی بزنیم تا کسی ناراحت نشود. چقدر خوب بود آدمها به روح و روان هم...
-
&
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 21:16
بیهوده می فشانی اشک این چنین به خاک بیهوده می زنی به در،انگشت دردناک
-
51
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 18:27
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 مجبور بود.مرده رو میگم.کارگری توی یکی از بنادر جنوب اگر چه خیلی سخت و طاقت فرسا بود اما خب ارزشش رو داشت.می خواست برای زنش که حدود دو سال بود ازدواج کرده بودندمثلا کم نزاره دوست داشت وقتی برمیگرده تهران جیبش پر باشه.آخه زنش یکم نساز بود.موبایل می...
-
تقدیم به آدمی که فقط زیباست
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 16:52
پ.ن: فقط یک مخاطب داشت.
-
50
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 17:47
به نام او وقتی آخر سالی حسابهای شرکت ته بکشه و اوضاع قمر در عقرب و یکی از کارگرایی که صبح تا غروب صادقانه زحمت کشیده با دستهای ترک خورده با احترامش بیاد بشینه دم در اتاق برای وامو بیان زیر گوشت بگن که دخترش دیالیز میشه و تو یه حالی بشی و از پنجره بیرون رو نگاه کنی تو این هوای ابری و اکنون نم نم بارونه که داره میباره و...
-
49.5
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 15:15
یه حرکتی هست که فکر کنم بهش دقت نمیکنیم.موبایل که روی میزه رو از کنارش رد میشیم یکی از کلید هاشو میزنیم تا صفحه روشن شه ببینیم sms یا miss call چیزی .. داشتیم یا نه..اینکارو هر نیم ساعت انجام میدیم.فقط خودم نیستم ها.خیلی از اطرافیانم رو دیدم که همچین تیکی رو دارن!! حالانشانه چیه؟؟ بهتره نگم اسمشو.
-
پیاده روی در تونل
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 19:47
عشق را بدون بزک میخواستیم دنیا را بدون تفنگ روی دیوارهای سیاه گل سرخ نقاشی کردیم رهگذران به ما خندیدند به ما خندیدند رهگذران ما فقط نگاه کردیم جادهها دور شهر گره خورده بودند در شهر ماندیم و پوسیدیم و خواندیم: " قطاری که ما را از این جا نبرد قطار نیست" رسول یونان/من یک پسر بد بودم/۱۳۸۴