نگاه کن چه فروتنانه برخاک می گسترد
آنکه نهال نازک دستانش
از عشق
خداست
و پیش عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به
یکی « آری » می میرد
نه به زخم صد خنجر،
مگر آنکه از تب وهن
دق کند.
قلعه یی عظیم
که طلسم دروازه اش
کلام کوچک دوستی است.
انکار ِ عشق را
چنین که برسرسختی پاسفت کرده ای
دشنه مگر
به آستین اندر
نهان کرده باشی.-
که عاشق
اعتراف را
چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.
نگاه کن
چه فرو تنانه بر در گاه نجابت
به خاک می شکند
رخساره ای که توفانش
مسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه برآستانه توبه خاک می افتد
آنکه در کمر گاه دریا
دست
حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه
بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آنکه مرگش
میلاد پر هیا هوی هزار شهرزاده بود.
نگاه کن..
ا.بامداد
ادامه...
بهش توجه کن! یادت نره که جوابشو در اسرع وقت بدی! وگرنه مثل من مجبور میشی به دنبال 6تا انگشت جدید باشی!! راستی دو تا پا باهم چندتا انگشت دارن که واسه من 6تاش ناخوناش از رده خارج شده!!!
خوب اشتباه شده بودش چرا میزنی
بهش توجه کن! یادت نره که جوابشو در اسرع وقت بدی!

وگرنه مثل من مجبور میشی به دنبال 6تا انگشت جدید باشی!!
راستی دو تا پا باهم چندتا انگشت دارن که واسه من 6تاش ناخوناش از رده خارج شده!!!
ســــــــــلام ..
خوبی؟ شرمنده بخدا.. یکم مشکل داشتم که نشد کلا بیام نت.. اسباب کشی ام کردی بلاگ اسکای که! نشد بیام کمکت .. اونم شرمنده..
خودت خوبی؟ انگشت کوچیکت چطوره؟
تو کجا رفتی؟
درود

احسنت. خوب عوضش کن
شما هنوز داری دنبال کفش مناسب می گردی آیا که آپ نمی کنی؟!
سلام آقا سیاوش!
البته فکر کنم من قبلا اینجا نظر داده بودم!
چرا دیگه به ما سر نمیزنی!
وبلاگمو عوضیدم
فکر کنم بعد از خرید کفش! دارید دنبال لباسی می گردید که با کفشتون ست کنید! درسته؟