بین ۷۰ هزار تماشاچی بازی استقلال و سپاهان نشسته ام.
بیخیال از بازی پیرمرد بستنی فروش رو زیر نظر دارم که پشت به جریان بازی لای ما جوونها وول میخورد و طوری نگاهت میکرد که بخر از من٫
صدای همه در آمد که حاجی بیا کنار بابا٫حاجی برفک نکن٫حاجی الان چه وقته بستنیه؟٫حاجی بشین خودت بخور!!(خنده جمع)جوانکی که احیانا(کسی که ساعت رولکس ببنده بعید نیست!) ماشین ۴۰ ملیونیش توی پارکینگ ورزشگاه منتظرش بود (اونم احتمالا تولدش کادو گرفته بود!) غش غش خندید.
حاجی دستهاش پینه داشت هزار تا.
حاجی دستهاش مثل تخته سفت شده بود و برات کلی حرف داشت.
جعبه بستنی رو زد زیر بغلش و راه افتاد...
******
پ.ن:دو ردیف جلو تر ازم سه تا مرد آبادانی نشسته بودن نفری یه بسته وینستون عقابی گذاشته بودن تو جیب پیرهن سفیدشون و عهد کرده بودن بسترو خالی کنن تا آخر بازی٫ خلاصه آقا٫
خفه شدیم رفت پی کارش.از بس بامزه بودن هیچکی هیچی بهشون نمیگفت...
آره جون خودت! که اصلا فوتبال ایرانی رو دوست نداری! حتما رفته بودی ورزشگاه کفتراتو از بالا دکل بیاری!!!!!

خب از اون پیرمرده یه بستنی می خریدی زمین به آسمون میرسید!
به سلامتی اینکه ایمنترنتت وصل شد! الان باید بیای تمام پستایی که نظر ندادی رو بخونیو نظر بدی!
آسمانه بالاخره آپ شد
دل شکسته...
همیشه به شادی و تفریح وخنده قربان


بیچاره حاجی.... الهی بمیرم
بنده بسی به دود سیگار آلرژی دارم... اگه اونجا بودم به دو تا سیگار نکشیده عزراییل میومد خواستگاریم
تو پست perfume خودتون... تو قسمت نظرات واستون گذاشتم اون اوایل
پسرای بدجنس فوتبال دوست پیرمرد کش
بیچاره پیرمرده
به به... همونه سرت شلوغه
با این کامنت پایینه موافقم.. فوتبال ایرانی دوس نداشتی نه؟؟
عجی حالی داشتی رفتی استادیوم... بابا دمت گرم...
خبری که نیست اما مثل اینکه تو منتظر شنیدن خبری هستی

رفتی ورزشگاه؟؟؟فوتبال ببینی؟؟؟
سیاوش جون خبرنگاری برازندته...البته مامور مخفی هم میتونی بشی!!!حواست به همه جا بوده ها
ساعت و جعبه سیگارو حاجی بی نوا...
سلام
من اینجا میخ شده بودم جلوی تلویزیون و استرس بود و استرس اون پیرمرد هم وسط اونهمه آدم اونم پر بود از استرس اما حال اون کجا و حال من کجا!و من تو چنین لحظه ای حتی برای یک لحظه به چنین چیزی فکر نکردم.و من یادم نبود که...نمیدونم چی بگم...نمیدونم اگه اونجا بودم چی میکردم اما دلم می خواست بشینم پای حرفاش بیخیال بازی بیخیال نتیجه بیخیال حالگیری!دلم می خواست ازش دلجویی کنم و معذرت بخوام جای همه ی اونایی که بهش خندیدن شاید اونام مقصر نباشن چون دنیاشون خیلی با دنیای پیرمرد فرق داشت نمیتونم اونا را برای رفتاری که به نظر من زشته سرزنش کنم!!!
اگه این پست رو نمیذاشتی من هنوز تو هیجان و استرس بازی دیشب بودم و بیخیال همه چیز و واقعا فقط تو فکر این بودم که خوب شد حال قلعه نویی و حیدری و رحمتی گرفت دقیقا مث آدمای عقده ای!!!...اما الان دیگه چیزای مهمتری هست برای فکر کردن...
سلام سیاوش (با فتحه بر روی سین)
یه خبراییه! راستی فکر نکن هواسم نیست! برا پستی که درباره فیلم فاصله ها گذاشتم نظر ندادی! خیلی کنجکاوم بدونم نظرت چیه
بیا پیشم!
روزگار غریبیست
نازنین
دهانت را میبویند
مبادا گفته باشی
دوستت دارم.