نگاه کن چه فروتنانه برخاک می گسترد
آنکه نهال نازک دستانش
از عشق
خداست
و پیش عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به
یکی « آری » می میرد
نه به زخم صد خنجر،
مگر آنکه از تب وهن
دق کند.
قلعه یی عظیم
که طلسم دروازه اش
کلام کوچک دوستی است.
انکار ِ عشق را
چنین که برسرسختی پاسفت کرده ای
دشنه مگر
به آستین اندر
نهان کرده باشی.-
که عاشق
اعتراف را
چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.
نگاه کن
چه فرو تنانه بر در گاه نجابت
به خاک می شکند
رخساره ای که توفانش
مسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه برآستانه توبه خاک می افتد
آنکه در کمر گاه دریا
دست
حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه
بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آنکه مرگش
میلاد پر هیا هوی هزار شهرزاده بود.
نگاه کن..
ا.بامداد
ادامه...
سیلام علیکم یا آقای سیاوش کبیر خوبید؟ بیخیال واقعیت ها و خیالات! پیشنهاد اکید بنده بر این است که حتما برو فیلم ملک سلیمان را ببین! حال میکنی! قشنگ درستش کردن! راستی قبل از این چند بار اومدم اینجا و لی انگار نظرم نچسبید!! ببخشید نثبتید! سر فرصت مفصل خدمت میرسم! راستی چیم به شیطون ها شبیه فعلا
درود ای بابا!.. خوب مثل من طولانیش نکن! برو ببین افسانه و امید چه مختصر نوشتن! مثل اونا بنویس! البته اگه وقت نداری خوب زوری که نیست! اصاً ننویس! چیکار کنم خوب؟!
چون من آقاجون نیستم و نهایتش بشم مادر جون! پس فعلا اجازه دارم در اوهام سیر کنم!
دیوونه میشی آخرش ها !
واقعیت تلخه ها. همون خیال بهتره، مخصوصا اینکه آدم چهره آنجلینا جولی رو هم از حفظ باشه!
اییییییییییییییییییییییی
باز میگفتی مونیکا بلوچی یه چیزی
واقعیت بعضی وقتها اونقدر تلخه که آدم نمیتونه قبولش کنه...
واقعیت جنبه میخواد آخه...
واقعیت اینه که 1 دوست به این باحالی داری که اسمش افسونه!
پس خوشحال باش!
بچسبیم
ما که خیلی ساله دیگه حتی رویایی هم نداریم!!
کجایه کاری
گرچه.. مام نخوایم بچسبیم.. بهمون میچسبونن..
مگه خودت نگفتی اطلاعاتم تکمیله؟
خوب میگم آپ دیت اش کن دیگه
با اون پستی که نوشتی آپدیت شد دیگه
توهم و واقعیت بعضی وقتا جاهاشونو عوض میکننا
نه !بررسی کردم..ایندفه سر جاشه
البرز
البرز سالخورده، مانند زال زر
موی سپید را
افشانده تا کمر
رنجیده از سپهر
برتافته نگاه خود از روی ماه و مهر
بر زیر پای خویش
میافکند نگاه
بر چهره گداخته، سیلاب اشک را
شاید به بیگناهی خود میکند گواه
سیمرغ سالهاست که از بام قلههایش
پرواز کرده است
پرهای چارهگر را
همراه برده است
فر هما که بر سر او سایه میفکند
اورنگ خویش را به کلاغان سپرده است
در زیر پای او
قومی ستمکشیده، پریشان و تیرهروز
در چنگ ناکسان تبهکار کینهتوز
جان میکند هنوز
این قوم سرفراز غرورآفرین، دریغ
دیریست کز تهاجم دشمن، فریب دوست
چون لشکری رها شده، از هم گسیخته
جمعی به دار شده، جمعی گریخته
وان همت و غرور فلکسای قرنها
بر خاک ریخته
وین جمع بازمانده گم کرده اصل خویش
خو کرده با حقارت تسلیم
نومید و ناتوان
دربند آب و نان
البرز سالخورده، افسرده و صبور
جور سپهر را
بر جان دردمندش
هموار میکند
گاهی نظر در آینه قرنهای دور
گاهی گذر به خلوت پندار میکند:
- «آیا کدام تندر،
این جمع خفته را
بیدار میکند؟
آیا کدام رستم، افراسیاب را
در حلقه کمند گرفتار میکند؟
آیا کدام کاوه، ضحاک را به دار نگونسار میکند؟
آیا کدام بهرام، آیا کدام سام،
آیا کدام گمنام؟...»
البرز سالخورده
در پیچ و تاب گردش ایام،
رنجیده از سپهر
برتافته نگاه خود از روی ماه و مهر
بر زیر پای خویش
میافکند نگاه،
تا کی طلایهدار رهایی رسد ز راه؟
«شادروان مشیری»
کجایی باز؟! مسافرت؟! اونم این موقع؟!
مسافرت؟!
الان؟؟؟
سیلام علیکم یا آقای سیاوش کبیر


خوبید؟
بیخیال واقعیت ها و خیالات! پیشنهاد اکید بنده بر این است که حتما برو فیلم ملک سلیمان را ببین! حال میکنی! قشنگ درستش کردن!
راستی قبل از این چند بار اومدم اینجا و لی انگار نظرم نچسبید!! ببخشید نثبتید!
سر فرصت مفصل خدمت میرسم!
راستی چیم به شیطون ها شبیه
فعلا
حالا بماند واسه بعد!
شنیدم ازین جمله بدتون میاد



پس حالا که بدتون میاد "به کلبه ما هم سر بزنید"
خودمم بدم میاد
اومدم
نیستی این اطراف؟
چه کنیم دیگه...
همه با ما قهرن...
چسبیدیم به کار وبار و زندگی
به بازی دعوتت کردم داداش. بیا بازی!
اونجا پاسخ دادم افسون خانم..
درود
مثل اونا بنویس!

ای بابا!.. خوب مثل من طولانیش نکن!
برو ببین افسانه و امید چه مختصر نوشتن!
البته اگه وقت نداری خوب زوری که نیست! اصاً ننویس!
چیکار کنم خوب؟!
والا
اینجا چرا آیکن گل نداره؟ هوووم؟
میخواستم گل بذارم
گل ؟ برای من؟
دست شما درد نکنه..
کجا هستی بابا
آهاااان..
حالا ببینا!
خودتو بگو
من نفهمیدم چی شد؟!
علیک سلام
ناراحت ،چون پست نمیذاری