اشک رازی ست
لبخند رازی ست
عشق رازی ست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگوئی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی . . .
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های ترا دریافته ام
با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بوده اند.
دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می گویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های ترا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
الف.بامداد
وای. خیلی خوشم اومد از این پستت. :X
در ضمن قالب و همه چیزای نو مبارک. :D @};-
ایشالله زندگیت هم نو شه. :) @};-
راستی این رو خودت گفتهای؟!.. خیلی جالب بود. من که خیلی خوشم اومد. مخصوصاً از این قسمتش:
«نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های ترا دریافته ام»
:XXXxxx
شعر واسه شاملوئه
سلام
خیلی خوشگل شده اینجا.مبارکه...
راستی شعر زیبایی بود.
اسمش یادم اومد: عشق عمومی
دقیقا
من زیاد از شاملو شعر نخواندهام. تو هم که ننوشته بودی. خوب از کجا باید میدانستم آیا؟! :">
بوف کوچولوی بغل وبلاگت رو کجا پروندیش پس؟؟
آزادش کردم رفت
سلام بر سیاوش عزیز



حالا من چکنم
ببخشید نبودم مدتی!
درگیر یه پروزه عظیم بود
پس الف بامداد که گفتی اینه!
خوشم اومد قشنگ بود
(هرچند که عمرا از این متنای ادبی چیزی سردربیارم!!یه توضیحی درباره منظورش بنویس!!)
درباره قالبت هم تنوع خوبیه
واژه ای در قفس است! راستی این شکلکات خیلی کمتر شدن
هیچی..
2 کیلو تخمه بخر دوشنبه شب بشین سوسک شدن تیمتو نظاره کن
viva real madrid
واااااااای چه خوشگل شدی امشب

خیلی قالب ملوسیه
خیلی هم مبارک
من این شعرو دوس دارم خیییییییییییییییییلی
شاملو رو هم دوس دارم زیاااااااد
چه عجبی