ما با هم بودیم.ما با هم کیف اول دبستان خریدیم،با هم فوتبال کردیم و خندیدیم.با هم جوجه ماشینی خریدیم رفیق.با هم بعد از بازی ایران و استرالیا توی خیابان عین خل ها دویدیم..با هم ناراحت بودیم.ما با هم ریاضی رو تک ماده زدیم لامصب.ما با هم بزرگ شدیم و شعار دادیم.روزها به سرعت از پی هم گذشتند و یکروز تو عاشق شدی.عاشق شدی و حرفهای من از گوش راستت رفت تو و از چپ بیرون زد.چرا گوش ندادی راستی؟چی؟یکم بلند تر رفیق صدایت ضعیف شده..آهان..بله عشق که منطق نمیفهمد.عشق خاک بر سر. داستان غریبیست این،میدانی..فکرش من را دیوانه میکند.تصادف شد.تو پر کشیدی.معنای بغض را آنجا فهمیدم.خودم قلبت را دیدم که توی سینی استیل بیمارستان بردند و به آن شیطان صفت پیوند زدند.چند واحد خون زدند...کجایی الان؟نیستی ببینی رفیق.عکسهایش را به لطف فیسبوک دیدم.سواحل کالیفرنیا،با شلوارک و سوت ی ن سفید توری!،در کنار دوستان نر و ماده اش.با شیشه جانی واکر در دست،با قلب جوان تو و با خون تو رو به دوربین میخندد.در چشمانش غمی نیست رفیق راحت بخواب.همان چشمان بی شرم و حیا را میگویم.همان چشمی که روز اول گفتم به تو شیطان دارد..یادم تو را فراموش ای دوستی که در آن قطعه بهشت زهرا خوابیده ای،براستی که یادم تو را فراموش.این هفته اینها را کنار تختت برایت گفتم.شنیدی؟
پستتو چند بار خوندم بغضم گرفت...
هوم
من به اینجور مردنا میگم مردن قشنــــــــــــــــــــــــــــــــگ
خیـــــــــــــــــلی سخته اما بعدش دلت خوشه که قلب یا هر چچیز دیگه کسی که دوسش داشتی هنوز زنده است
احساس میکنم به آدم دلگرمی میده
خیلی مهمه که الان اون قلبه تو تن کی داره میزنه
اگه داستانه، داستان قشنگیه ولی اگه راسته و برای خودت اتفاق افتاده، برای تسلی خاطر میتونی رو هیکل ما و شانههای استوار هم حساب کنی.
همش درسته...فقط اونجا که گفتم سوتی ن توری.. توری نبوده سوت ینه!من پیاز داغ زدم
عجب..
تو چه دنیایی داریم زندگی میکنیم و خبر نداریم..
روحش شاد..
آره
سرزنش کردن دیگه فایده نداره.. مهم اینه که اون با قلبش یه زندگی بخشیده.. مهم اینه که ثوابش رو برده.. همین براش بسه..
اون طرف هم.. یه جایی نتیجه کارای خودشو میبینه..
مسئله اینجاست که خودش نبخشیده..
مسئله اینجاست اون طرف اصلا مهم نیست..
مهم رضا بود... که دیگه نیست..
برای شادی روحش دعا کن.. هم تو آروم میشی.. هم اون..
کار هر شب جمعمه..
برویم ای یار،ای بیگانه من!
دست مرابگیر!
سخن من نه ازدردایشان بود
خودازدردی بود
که ایشان اند
....
برویم ای یار،ای بیگانه من!
برویم و،دریغا!به هم پایی این نومیدی خوف انگیز
به هم پایی این یقین
که هرچه ازایشان دورترمی شویم
حقیقت ایشان راآشکارترمی یابیم
«شاملو»
آروم باش....ازحکمت خداکسی خبرنداره! ؛ خدارحمتش کنه
مرده ها!!!
چه مهمانهای بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنهابه شمعی قانعند و اندکی سکوت.
"شادروان حسین پناهی"
خدا بیامرزدش...مرگ و زندگی دست خداست اما با اوصاف قلبش میرفت زیر خاک بهتر بود تا تو تن ِ این ادم
خوبی یاسمن؟
این احوال پرسی بود ایا؟
چیه خوب نبود؟
اصلاً نمیدونم چی بگم.
الآن از اون موقعهاست که خیلی حرف دارم و هیچ حرفی ندارم. میفهمی که!
احتمالا آره
تو این یه ساعت وبگردی این بهترین پستی بود که خوندم
هی اقا رضا!!
آسوده بخواب!
که این یارو (دختره اسمش چیه) بیدار است!
فیلم جزیره شاتر رو دیدی؟ دیدی یا نه؟
بگو کار دارم
آره دیدم... چیه گیج شدی؟
جزیره شاتر در آخرش معلوم نمیکنه که دیکاپریو روانی بوده و خل بوده..
یا آدمای جزیره دیوونش کردن..
خود فیلم از قصد یجوری تموم میشه تا تو خودت نتیجه گیری کنی..
به نظر خودم توسط افراد توی جزیر مخش شستشو داده شد..
جلو جلو گفتم