نگاه کن چه فروتنانه برخاک می گسترد
آنکه نهال نازک دستانش
از عشق
خداست
و پیش عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به
یکی « آری » می میرد
نه به زخم صد خنجر،
مگر آنکه از تب وهن
دق کند.
قلعه یی عظیم
که طلسم دروازه اش
کلام کوچک دوستی است.
انکار ِ عشق را
چنین که برسرسختی پاسفت کرده ای
دشنه مگر
به آستین اندر
نهان کرده باشی.-
که عاشق
اعتراف را
چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.
نگاه کن
چه فرو تنانه بر در گاه نجابت
به خاک می شکند
رخساره ای که توفانش
مسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه برآستانه توبه خاک می افتد
آنکه در کمر گاه دریا
دست
حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه
بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آنکه مرگش
میلاد پر هیا هوی هزار شهرزاده بود.
نگاه کن..
ا.بامداد
ادامه...
فصل هاسپری شدند بهارازپس زمستان وزمستان ازپس بهار بی هیچ خاطره ای ومن ماندم وروزها همچون رودخانه های جاری ازپس اسکله های تهی.
واکنون دیگربار زیرباران زمستانی پرتقال های کرم خورده برخاک می افتند همچون زمان جوانی من زمانی که گمشده ام رادرکنارخودداشتم وجنگ آغازشد تامردان جوان رابه کودبدل کند.
بنگربه این خانه قدیمی، باعظمت امامتروک تهی ازغوغای زندگی،بی نشان ازمهروکین درطبقاتش مدفون جوانی،عشق،پیری ورنج؛ بی پنجره ای برای انعکاس نورآفتاب زیراجنگ،تک تک آنهاراشکسته است.
خانه ای نه چندان بی شباهت بامن بااین تفاوت که هنوززنده ام وهنوزریه هایم ازهواپروخالی می شود وهنوزسرشارم ازاشتیاق خانه ای باچراغ های روشن وپنجره هایی بزرگ تاشیشه های آنها قربانی شیطنت کودکان سنگ اندازباشد! "ادواردتوماس"
نمیدونم.... شاید... آخه ماه حداقل چند تا ستاره دور و ورش هست.... اما خورشید که تنها تره... اما دیدی؟ حتی بچه ها هم خورشید رو خندون میکشن... همیشه خندون!
خورشید تنها تره چون از بس داغه هیچکسو پیش خودش راه نمیده و فکر میکنه خبر خاصی در میونه و حالا حالا ها تنها میمونه
من همیشه حس میکنم ماه غمگینه...
چراشو اما نمیدونم!
چون ماه خیلی تنهاس
سرشارازاشتیاق
فصل هاسپری شدند
بهارازپس زمستان
وزمستان ازپس بهار
بی هیچ خاطره ای
ومن ماندم وروزها
همچون رودخانه های جاری
ازپس اسکله های تهی.
واکنون دیگربار
زیرباران زمستانی
پرتقال های کرم خورده برخاک می افتند
همچون زمان جوانی من
زمانی که گمشده ام رادرکنارخودداشتم
وجنگ آغازشد
تامردان جوان رابه کودبدل کند.
بنگربه این خانه قدیمی،
باعظمت امامتروک
تهی ازغوغای زندگی،بی نشان ازمهروکین
درطبقاتش مدفون
جوانی،عشق،پیری ورنج؛
بی پنجره ای برای انعکاس نورآفتاب
زیراجنگ،تک تک آنهاراشکسته است.
خانه ای نه چندان بی شباهت بامن
بااین تفاوت که هنوززنده ام
وهنوزریه هایم ازهواپروخالی می شود
وهنوزسرشارم ازاشتیاق خانه ای باچراغ های روشن
وپنجره هایی بزرگ
تاشیشه های آنها
قربانی شیطنت کودکان سنگ اندازباشد!
"ادواردتوماس"
همه چی غمناااااااااااااااااااااک







نمیدونم.... شاید... آخه ماه حداقل چند تا ستاره دور و ورش هست.... اما خورشید که تنها تره... اما دیدی؟ حتی بچه ها هم خورشید رو خندون میکشن... همیشه خندون!
خورشید تنها تره چون از بس داغه هیچکسو پیش خودش راه نمیده و فکر میکنه خبر خاصی در میونه و حالا حالا ها تنها میمونه
چه تعبیر قشنگی کردی سیاوش
شما لطف داری