"در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد و این درد ها را نمی شود به کسی اظهار کرد"
**سالگرد مرگت باز از راه رسید و باز هم هوایم عوض شد.تویی که خودت را به سایه ات که روی دیوار اتاق حاصل از چراغ پیه سوز افتاده بود معرفی می کردی.و چه تا ابد جذاب و گیرا و ماندنی.
میان چهاردیواری که اتاق مراتشکیل می دهد،وحصاری که دورزندگی وافکارمن کشیده،زندگی من مثل شمع خرده خرده آب می شود،نه،اشتباه می کنم:مثل یک کنده ی هیزم تراست که گوشه ی دیگدان افتاده وبه آتش هیزم های دیگربرشته وذغال شده، ولی نه سوخته است ونه تروتازه مانده،
فقط ازدود و دم دیگران خفه شده.
“روحش شاد“
آخه تو(شما) چرا وبلاگ نداری؟؟
میگم مگه نه صادق هدایت خودکشی کرد؟
و هر کس با خوندن کتاب هاش میل به خودکشی پیدا میکنه؟
پس چرا این همه سنگشو به سینه میزنند؟
من تمام کتابهاشو جویدم !! نه اینکه بخونم ها...جویدم!!توجه کردی؟
در حال حاضر میل به خودکشی ندارم هیچ .. همه چی هم آرومه و زندگی خیلی زیباست...
حالا یه مسائلی هست که اینجا جاش نیس
****
در ضمن این ماه REAL و شانسلون 4 بار با هم بازی دارن
روحش شاد
هر چهار تاش رو هم میبازه رئال رو میگم
سرش شرط بذاریم؟
جلو جلو باختی جانم
حالا تارایخاشون چه وقتیه؟
چرا چهارتا اونوقت؟
زرشک
**
1- برگشت لیگ
2- فینال جام حذفی
3- رفت یک چهارم لیگ قهرمانان اروپا
4- برگشت یک چهارم لیگ قهرمانان اروپا
***
دست به جنایت بدی زدم. خدا منو ببخشه
به وبلاگم سر نزن یه مدت
چرا؟
خدایش بیامرزد