خدایا reset کن.
بزن از اول،خراب شد...
بچه های فال فروش پشت چراغ قرمز دو برابر شده اند.
امروز دیدم که دو تایشان چطور تا کمر دورن سطل بزرگ زباله خم بودند
و دیروز هم که یک زالو چطور خون میمکد و لبخندی فاتحانه بسویت رها میکند.
دنیا یادم تو را فراموشش را گفته است
خدایا RESET کن.
هوووووووووووووووووووووم!!!!!!!
رست نمیخواد... کاش ویندوزش رو از اول نصب کنه...
سلام یاسمن
ای انسان reset کن
گند زدی به همه رویا هایم
reset کن
این هدف من نبود
reset کن
که تو را برای بهترینها آفریده بودم
نوشتت خیلی قشنگ بود. مدتی خیلی چراغ خاموش شدی! ترسیدم که دیگه نخوای پست جدید بذاری!
گذاشتی و چه خوب گذاشتی
ممنونم
انسان در حدی نیست که چیزی رو ریست کنه
***
مرسییییییی
آره خب ولی ریست انسان نوشته شما رو نقض نمیکنه ها اتفاقا هر دو به دلیلی درسته(شاید! نمیدونم[نیشخند])
سلام
سلااااااااام
صدها درخت افتاد، تا این برج پولاد،
سربرکشید،
ای داد ازین بیداد فریاد!
دیگر، پرستو، گل، چمن، پروانه، شمشاد؛
رفتند ازیاد... !
فرداست،- خواهی دید- کزاینگونه، هرسوی،
انسان هزاران برج پولادین برافراشت.
فرداست،- میبینی- که با نیروی دانش،
هم آب را دوخت!
هم سنگ را کاشت!
آنک!
ببین! از پایگاه ماه برخاست،
- چون زنگیان تیغ درمشت،
” ناهید“ را کشت!
” بهرام“ را برخاک انداخت!
” خورشید“ را از طاق برداشت.
- ای سایبانت برج پولاد،
تاج غرورت بر سر، از خودکامگی مست!
کارت، نه آن
راهت، نه این است.
فرزانه استاد!
با من بگو، در عمق این جانهای تاریک،
کی میتوان نوری برافروخت؟
یا روی این ویرانهها،
کی میتوان صلحی برافراشت؟!
ای جنگل آهن به تدبیر تو آباد!
کی میتوان در باغ این چشمان گریان،
روزی نهال خندهای کاشت؟
جای به چنگ آوردن ماه،
یا پنجه افکندن به خورشید،
کی میتوان،
کی میتوان،
کی میتوان،
دلهای خونین را از روی خاک برداشت؟
"مشیری، روحش شاد"
الووووو خدا صدا میاد؟
به جای اینکه از خدا بخوایم ریست کنه همه چیزو.. باید ببینیم حکمتش چی بوده که ما یه چیزایی داریم و اون بچه های فال فروش ندارن..
شاید اونا یه چیزایی دارن که ما نداریم..
تا کی میخواید این کلمه حکمت و قسمت رو با خودتون بکشین؟؟هان؟
آخه جیلا؟!
جیلا
میگم مدتی یاسی نیستش ها؟
گمون کنم شهید شده
ضمنا وقتی ما با یه ذوقی یه نوشته بهت نشون میدیم واسه دلخوشیمون بگو قشنگهاگه برات اوردم دیگه
یاسی کیه؟؟!! آهان یاسمن نمیدونم والا...
اولا سلام...
دوما علی جان هستم ننه... سر و مر و گنده... اون زبون درازتم گاز بگیر... خودت شهید شی بری بهشت سفارش ما رو هم بکنی...
بعدش سیاوش خان؟ الان دیگه منو نمیشناسی دیگه هاااااااااااااا...
کتک لازم شدی هااااااااا
بی مزززززززززه
مگه میشه تو رو من نشناسم عمر وبلاگت نزدیکای عمر کشتی نوح خیلی گذشته
ای که هنوز زند است کهخود یاسمنه؟
اشکال نداره از بچگی شانس نداشتم
بخاطر همینه که به تیمم میگی شانسلونا
شانسلون ... چه اسم قشنگی :)
بدور از شوخی تیم عالی هستش بارسلونا..
اما بنا به پاره ای دلایل من ازش متنفرم!
کجایی پس؟
هستم..اما نیستم
سلام وای سیاوش چقد دلم تنگیده بود واسه وبت وفعلا واسه نوشته هات یادم نیس اخرین بار کی اومدم!لعنت به این کنکور که گند زده به زندگی همه خوب شد تموم شد!واقعا راحت شدیم...کنکوری جماعت میبینم داغ دلم تازه میشه!
اینجوری که ما پیش میریم بعید میدونم ریستم جواب بده!!!منم تازگیا خیلی نگرانم واقعا چرا همه انقد عصبی و کم حوصله شدن؟هرکی رو میبینی انقد قیافه ش زاره که ادم دلش کباب میشه!اینا چشون شده؟واسه چه چیزا داد میزنن و فحش میدن و چه راحت باهاش برخورد میکنن انگار نه انگار که چیز عجیبی باشه اصلا انگار اگه اینجوری نباشن عجیبه!!!
بیا پیشم خوشحال میشم با چندتا جمله شریعتی برگشتم
منتظرتم
سلااام میبینم که سالم موندی چشم حتما
خدایا ریست هم فایده نداره... دیگه درست شدنی نیست... کلا بندازش دور این دنیا رو...