چشمانت از پشت آن پنجره چوبی،آرشه ایست که بر سیم های روح من کشیده می شود آنجا که پاییز با برگ ریزان خود مرثیه ای برای این رویا می خواند، چرا که احساس می کنم سرنوشت، همچون قایقی سرگردان در اقیانوسی پر تلاطم به طرز بی رحمانه ای به سمتی نا معلوم پیش می رود.
وقتی به اتفاقات زندگیم نگاه میکنم باورش برام سخته که همش از روی بی نظمی باشه
به نظرم مقصد نامعلومی در کار نیست
همه چیز برنامه ریزی شده
دقیق تر از چیزی که فکر میکنیم
نوچ... فوق العاده نه!.. یه چیزی بیشتر از اون...
:)
خوب چرا تلاش نمیکنی کنترل قایق رو تو دست خودت بگیری؟؟
پارو بزن.. به همون سمتی که میخوای..
یاد یه شعری از سهراب افتادم! چی میگفت؟
اینقد بدم میاد
ها پشت دریا ها شهری است قایقی بیاد ساخت باید انداخت به آب و از اینجور قرتی بازیا
تا حالا سوار قایق شدی؟
خیلی زیاد علی انقد حس خوبیه
من یکیو میشناسم که میتونه توی پارو زدن بهت کمک کنه
کی؟
بانظریاسمن موافقم!
میگم آقا سیاوش یه فیلمی هست هر چی فکر میکنم اسمش چیه یادم نمیاد ولی مدت هاست که منو درگیر خودش کرده. بعضی وقت ها ساعت ها میشینم و بش فکر میکنم. گفته شده واقعیه و یک زن و شوهر از زندگی واقعیشون فیلم گرفتن. در طول 21 شب همیشه دوربینشون همراشون بوده و از زندگیشون فیلم میگرفتند.
دیدیش؟
بعد نشون میدادند یه جن مزاحمشون شده
آخرش زن جنزده میشه و شوهرش رو میکشه.
بدجور منو داغون کرده
paranormal activity
کیه که ندیده باشه علی جون
آره دیدم خیلی باحال بود
زده بود به سرم منم بسازم
یه تیکه چوب.. اونم نشد میتونی از دستات کمکت بگیری.. فقط بپا وقتی خم میشی با دست پارو بزنی.. قایقت چپه نشه...
گلوله نمک
مخاطب:علی چرا
قرتی بازی؟ اشعارسهراب قرتی بازیه؟
شما به راه سلوک واتفاقاتش میگی قرتی بازی؟
مخاطب:آقاسیاوش
منتظر دستنوشته های ژرف شمامی مونم!متشکر
منم منتظر نظرات عزیز شما همچنین
سلام مینا خانم
من که منظورم اشعار سهراب سپهری نبود. اتفاقا بعضی از اشعارشو. از جمله این شعرش را خیلی دوست دارم. ایشون انسان خیلی بزرگیه. مرجع ضمیر قرتی بازی برمیگرده به قایق انداختن به آب
قصدمم فقط یه شوخی بوده. ببخشید دیگه

آره دیگه خوب نیست درست نکن
این مینا خانم یه زمانی وبلاگ من رو هم میخوند
ضمنا آقا سیاوش عزیز این فیلمها یه ذره چیزه
چیزه؟همون ترسناک منظورته؟ آره