بوف

دست نوشته ها

بوف

دست نوشته ها

56

قناری گفت:کره ی ما

کره ی قفس ها با میله های زرین و چینه دان چینی.

ماهی سرخ سفره ی هفت سین اش به محیطی
تعبیر کرد
که هر بهار
متبلور می شود.
کرکس گفت:سیاره من
سیاره ی بی همتایی که در آن
مرگ
مائده می آفریند.
کوسه گفت : زمین
سفره ی برکت خیز اقیانوس ها.
انسان سخنی نگفت
تنها او بود که جامه به تن داشت
و آستین اش از اشک تر بود


"شاملو"


نظرات 8 + ارسال نظر
علی شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 19:24 http://chera-ali.blogfa.com/

انتخاب جالبی بود. ممنون

علی مثل اینکه کنکور دادیا آخه خیلی وقت بود نیومده بودی

یاسمن یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:15

و انسان اشرف مخلوقات بود!!!!!!!

مینا یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 21:17


شبانه
باگیاه بیابانم
خویشی وپیوندی نیست
خوداگرچه درد رستن وریشه کردن بامن است وهراس بی باروبری.
ودراین گلخن مغموم
پادرجای
چنانم
که مازوی پیر
بندی دره ی تنگ،
وریشه های فولادم
درظلمت سنگ
مقصدی بی رحمانه را
جاودانه درسفرند.
***
مرگ من سفری نیست،
هجرتی ست
ازسرزمینی که دوست نمی داشتم
به خاطرنامردمانش.

خودآیاازچه هنگام این چنین
آیین مردمی
ازدست بنهاده اید؟
***
پر پرواز ندارم
اما
دلی دارم وحسرت درناها.

وبه هنگامی که مرغان مهاجر
دردریاچه ی ماهتاب
پارومی کشند،
خوشا رهاکردن ورفتن!
خوابی دیگر
به مردابی دیگر!
خوشا ماند آبی دیگر
به ساحلی دیگر
به دریایی دیگر!
خوشاپرکشیدن،خوشا رهایی،
خوشااگرنه رهازیستن مردن به رهایی!

آه،این پرنده
دراین قفس تنگ
نمی خواند.
***
نهادتان،هم به وسعت آسمان است
ازآن پیش تر که خداوند
ستاره وخورشیدی بیافریند!

برده گان تان راهمه بفروخته اید
که برده داری
نشان زوال وتباهی است؛
وکنون به پیروزی
دست به دست می تکانید
که ازطایفه ی برده داران نیید{آفرین تان!}
وتجارت آدمی را
ننگی می شمارید!
خدای راازچه هنگام این چنین
آیین مردمی
ازدست
بنهاده اید؟
***
بندم خوداگرچه برپای نیست
سوزسروداسیران بامن است،
وامیدی خودبه رهاییم ارنیست
دستی هست که اشک ازچشمانم می سترد،
ونویدی خوداگرنیست
تسلایی هست.
چراکه مرا
میراث محنت روزگاران
تنها
تسلای عشقی ست
که شاهین ترازو را
به جانب کفه ی فردا
خم می کند.
" شادروان احمدشاملو
دی چهل وسه؛مجموعه:آیدا:درخت وخنجروخاطره! "

مرسی

علی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 15:35 http://chera-ali.blogfa.com/

شما هماهنگ کن رونالدو رو بدن بره اونوقت منم درباره طلاق باررسا فکر میکنم
میگم خیلی با شاملو حال میکنی ها
باید برم یکی از کتابهاش رو بخرم ببینم چی میگهه
کدوم کدوم کتابهاش بهتره؟
بوف کور هم خواهم خواند

سلام
"هوای تازه" برای شاملو و بوف کور رو هم بیخیال باش!!
***
خواستی بارسا رو طلاق بدی بگو من بیام خطبه رو جاری کنم

نینا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 http://mo0ndance.blogfa.com/

انسان چرا از لحظه ای که به دنیا میاد گریه میکنه؟؟ من واقعا نمییدونم فلسفه اش چیه..
که حالا هم تو شعر شاملو اشکاشو با آستین پاک میکنه و در نهایت هم سکوت ..
:.
جالب بود :)

مهساجووون سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 17:26 http://negah72.blogfa.com

خوشحال میشم بهم بسری و نظرم بدی...

سریدم

علی دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 00:46 http://chera-ali.blogfa.com/

آقا به جان خودم هر روز میام اینجا ببینم خبر تازه نشده ولی چکنیم دیر به دیر پست میذاری
نمیدونم چرا نوشته هایی که بشون برمیخورم و ازشون خوشم میاد رو دوس دارم بهت نشون بدمنوشته پایینی چطوره؟

رفتم فروشگاه میگم سیخ داری؟ میگه برا کباب؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ برا خاروندن دیافراگمم از تو دهنم می خوام


کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه


ماشین رو بردم سرویس، میگم فـــیلترش هم بذار، میگه فـیــلتر هوا؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ فیلتــر شکن بذار ماشین شبا بتونه بیاد فیسبوک


یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم


تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن. مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه ی نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین


کله صبحی رفیقم میخواست بیاد درس بخونیم بهش زنگ زدم گفتم دوتا نونم بگیر بیار. گفت واسه صبحونه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون


خواهرم از بیرون میاد خونه. میبینه پشت سیستمم. میگه کامپیوتر روشن کردی؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دکتر گفته بشین جلوی مانیتور خاموش زل بزن بهش واسه چشات خوبه...!


نون بربری خریدم همسایمون منو دیده میگه نون بربریه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ماشین جدیدمه طرح بربری تولید شده


تو لباس فرم منو دیده میگه سربازی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ عضو سیاه لشگر سریال مختارم محل فیلم برداری رو گم کردم

علی یه پیج هست توی فیسبوک که هزارتا پ ن پ توش هست
قبل خوندم اینارو

هستی دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:27

حالا ما کجا میتونیم به شما بسریم؟ آدرس بدین حضورا بیایم خدمتون !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد