بوف

دست نوشته ها

بوف

دست نوشته ها

41

نازنین ما،،

آمد و خندید و رفت.

او ندانست ،

عمر این

عشق نارس

بس دراز است.

بیخبر ،

خندید و رفت.

چهلم

طرف هزار تا کثافت کاری در آورده حالا موقع زن گرفتنش خانم محجبه میخواد...

یه خانم که گوشه گنجه بزارتش،

و در خفا ادامه بده..

خداییش منتظرم ببینم با کی عقد میکنی.

میگم که ..خونت حلاله ها.

منو میشناسی؟

چنان بیام پنبتو از ریشه بزنم تا

با یدونه مثله خودت بمونی 

و توی  روح خودت بپوسی

نظرت چیه
؟

سی و نهم

...

"تو اونی نیستی که میتونه به من بگه چیکار نمیتونم بکنم"

...

سی و هشتم

به نام او

"تقدیم به راننده تاکسی با نوار نارنجی خط آزادی انقلاب"

اونوقت صبح هوا تاریکتر از اون بود که چهرتو خوب ببینم ،اصلا میدونی من همیشه در رو باز میکنم و میشینم،تورو که راننده باشی نگاه نمیکنم!...من نشستم و تو پنجره رو دادی بالا!گفتم چرا دادی بالا؟گفتی آقا سردت نشه و شما جوونای امروز..(شرو کردی روضه بخوانی)..گفتم بیار پایین هوا بخوریم ..گفتی این هوا که خوردن نداره بس که کثیفه..گفتم همین هوای شش صب غنیمته و شیشه 7 سانت اومد پایین و باد موذیانه به صورتم زد...خب داشتم میگفتم ،صبح خیلی زود بود و منو تو با هم توی تاکسی لکنته و درب و داغونت نشسته بودیم،به سلامتی اولین برف 89 هم داره میاد پایین...هوا درست روشن نشده .همینطور مات بودم به پیاده رو های خیابون آزادی که صدات اومد..فک کردم با منی!اما نه با خودت بودی..با خودم گفتم اینم که خله!شرمنده..دستت هم واسه خودش میپرید!انگار که بین تو و یک شخص خیالی که درست روبروت نشسته،بحث شدیدی داشتی!یا جد السادات..قاطی کردی؟توی دلت سرگرم بحث بودی و حواست نبود،تو تقصیری نداشتی..من خوب حواسم بود که چه اتفاقی افتاد ،آینه ماشین خورد به اون یارو که وسط خیابون داشت تاکسی می گرفت و تو رو الاغ !خطاب کرد اول صب.من که ناراحت شدم..تو رو نمیدونم..اصلا شنیدی؟!!بهرحال من فکر کنم شنیدی..میدونی این روزها ما بیراه شدیم.همه جملگی بروسلی هستند عزیز..خب نه تو حوصله داری و نه من .. طرف عر زدن و قلچماق بازی و پاچه گیری را مصداق مردی میداند...حالا بیخیال..تو که نشنیدی..درگیر بودی لامصب تو..خیلی باحال بودی!حال به اون موی سپید و دستای ترک خوردت قسم ،با کی داشتی بحث میکردی؟قسط چی چی عقبه؟چی شده اصلا؟!به من بگو دوتایی با هم فحش بدیم!!اون عکس نوه یا بچت بود گوشه آینه؟چرا به من نگفتی که 100 تومن اضافه بدم مثل بقیه؟مگه تو مثل من یه هدفمند لعنتی نیستی؟ها؟چی؟حرف نمیزنی؟حداقل بگو چرا حالمو ساعت شش و سی و پنج دقه صبح 20 دی گرفتی؟

 

** این یه دست نویس بود.. با مداد..روی یه تیکه کاغذ چهار خونه نقاشی که دم غروب نوشتمش ..کاغذ ممکنه گم گور بشه..اما دنیای صفر و یک کوفتی نه!

 

سی و هفتم

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.

روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست .روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است.

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی . روزی که آهنگ هر حرف ، زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم. روزی که هر حرف ترانه ایست
تا کمترین سرود بوسه باشد .

روزی که تو بیایی ، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم...

و من آنروز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم .


""افق روشن  احمد شاملو

سی وشش

مردان سپید پوش

زیر نور سفید

دست،

قلب و رگهای قطع شده را

انگشتان ظریف را

پیوند دادند

و زنده کردند

جسمش را،

اینک،

روح تکه شده را،

چه کسی پیوند میزند؟


سی و پنج

ماه،غمناک

راه،نمناک

ماهی قرمز افتاده بر خاک


siavash kassraei

سی و چهار

الف#از کنار بلوار المپیک به سمت استادیوم آزادی به همراه یه دوست عزیز و قدیمی قدم میزنیم.هنوز وقت بود تا بازی شروع بشه.ماشینا با سرعت و بوق زنان و شیپور زنان عین برق از کنارمون میگذشتن.یه پیکان از کنارمون رد میشد ،پسره سرشو آورد بیرون رو به ما داد زد: آقا فش بدیدا ! بدترین فشایی* که بلدید بدید!!! رگای کنار شقیقش هم زده بود بیرون !


*  : نقل به مضمون.


ب#طی عملیات امداد و نجات جان معدنچیان شیلی که محبوس بودن دو ماه تمام شبکه های دنیا مخ مارو خوردن که امروز از طربق لوله قرص های ویتامینه و آب کپسول شده از طریق نی به پایین فرستاده شد..امروز این طور شد..اونروز اونطور شد.. 20 میلیون دلار خرج شد..رییس جمهور شیلی که اونجا چادر زده بود اصلا..خلاصه ما دقیقا فهمیدیم چی شده..توی  معادن کرمان هر سال چندین کارگر مدفون میشن..جسد ها هم درست و حسابی در نمی آد..ینی یه تلاشی میشه اگه پیدا شد که شد..اگرم نشد که دیگه همونجا واسه همیشه میمونن..و دختر کوچیک اون کارگر هرگز دیگه پدرشو نمیبینه..آخریش همین چند روز قبل..خبر داشتی؟


ج#آقا از ما گفتن..بزارین اولین قبض بیاد بعد حمله کنین به عابر بانکها.. :دی.